اریک اشمیت، مهندس نرمافزار از شهر فالز چرچ ویرجینا موفق شد به سمت ریاست گوگل برسد. لری پیج و سرگی برین همبنیانگذاران گوگل در سال 2001 او را به عنوان مدیرعامل انتخاب کردند تا قابلیت نظارت والدین را برای موتور جستجوی محبوب این شرکت پیاده سازی کند. در آن زمان اشمیت با 46 سال سن تجربه زیادی در حوزه مدیریت در دنیای فناوری داشت؛ همچنین در آن زمان سابقه کار در سمتهای مهم در شرکتهای سان مایکروسیستمز و ناول در رزومه او ثبت شده بود.
او تا سال 2011 به عنوان مدیرعامل گوگل نقش آفرینی کرد و کمک کرد تا این استارتاپ جوان سیلیکون ولی تبدیل به یک غول بزرگ در دنیای فناوری شود که امروزه ارزش آن بیش از 1.8 تریلیون دلار برآورد میشود. او تا سال 2017 رئیس اجرایی این شرکت و تا سال 2020 مشاور فنی آن باقی ماند.
در حال حاضر طبق اطلاعات فوربز، اشمیت با دارایی حدود 23 میلیارد دلار شصت و ششمین فرد ثروتمند جهان محسوب میشود بنابراین ممکن است به راحتی فراموش شود که وقتی او تازه وارد این عرصه شده بود، گوگل چه شرایطی داشت.
اشمیت در سن 66 سالگی در مصاحبهای با CNBC گفت “شرکت ما فقط 100 عضو داشت و من علاقهای به تبلیغات نداشتم.” او میگوید حتی به عنوان مدیرعامل گوگل به هیچ وجه پیش بینی نمیکرد که این شرکت چقدر رشد میکند و اینکه “فقط به افرادم علاقه زیادی داشتم”.
او به جای اجرای طرحهای بزرگ برای تبدیل این استارتاپ به یک غول دنیای فناوری متمرکز بر نقاط قوت شخصی خودش شده یعنی اعتیاد به کار، اشتیاق به ساختن محصول و تلاش برای محبوب بودن. به گفته او همین آخرین ویژگی باعث شده که گاهی اوقات دیگران او را دست کم بگیرند.
“همیشه از این فرض که آدم خوبی هستم نه یک تاجر خیلی خوب، سود بردم. بنابراین همیشه سعی میکردم بهترین و خوش برخوردترین فرد در هر جمعی باشم. اگر شما هم از این استراتژی استفاده کنید بهتر میتوانید با سختکوشی، نتیجه گیری و تصمیم گیری واقعی از آن حمایت کنید.”
بقیه ماجرای گوگل را همه ما میدانیم. اما در حال حاضر تمرکز اصلی اشمیت طرح بشردوستانه خودش به نام Schmidt Futures است که از تحقیقات بزرگ در حوزههایی مثل هوش مصنوعی، زیست شناسی و انرژی پشتیبانی میکند. سال گذشته او به نوشتن کتاب “عصر هوش مصنوعی” کمک کرد؛ کتابی که آینده دنیای تکنولوژی را به تصویر میکشد.
در ادامه مطلب صحبتهای اشمیت را درباره چگونگی ساختن یک کسب و کار موفق، همکاریهای او با استیو جابز، بزرگترین اشتباهاتش در گوگل و شیوه برخورد با انتقادها مرور میکنیم.
ساختن یک کسب و کار موفق: شانس اولین و مهم ترین دارایی من بود.
به نظرم هر فردی در جایگاه من باید به اهمیت شانس در موفقیت خودش اعتراف کند. شانس تولد، آموزش، دنبال کردن علایق، زمانبندی مناسب و کسب و کاری که در آن بودم. من هم سخت تلاش کردم اما شانس هم به همان اندازه مهم بود (اگر نگوییم مهم تر) و هر چقدر خوش شانس تر میشوید، میتوانید شانس بیشتری خلق کنید.
من یک مدیر جوان بودم و خیلی زود ترفیع گرفتم. من خودم را یک معتاد به کار توصیف میکنم. خوشبختانه اکثر مردم معتاد به کار نیستند.
آدمهای موفق مهارتهای زیادی دارند. به نظرم آرزوی من مشخص نبود – فقط معتقد بودم کاری که انجام میدهیم واقعاً جذاب است اما با بزرگ تر شدن و سپری شدن دوره بزرگسالی، نقاط قوت خودم را شناختم.
خیلی طول کشید تا خودم و مهارتهایم را بشناسم. خیلی مهم است که نسبت به آنچه هستید و رفتار و اکنش خودتان احساس راحتی داشته باشید چون امروزه انتقاد و فشار بسیار زیاد است به خصوص برای افراد جوان.
استیو جابز چه تأثیری بر سبک رهبری اشمیت داشت؟
استیو جابز که همکاری خیلی نزدیکی با او داشتم [جایز اشمیت را استخدام کرده بود تا از سال 2006 تا 2009 عضو هیئت مدیره اپل باشد] و به شدت او را تحسین میکنم، به هیچ وجه یک انسان معمولی نبود.
او دیدگاه و کاریزمایی فراتر از هر انسان دیگری داشت و میتوانست با روش برخورد خاص خودش، بر هر مشکل و سختی غلبه کند. مردم به شدت او را تحسین میکردند.
اگر نگاهی به تاریخ داشته باشید متوجه میشوید که رهبران بزرگ این قابلیت متمایز را داشتند که در سطح شخصی الهام بخش دیگران باشند. این افراد میتوانند دیگران را با خود همراه کرده و آنها را تشویق به تغییر دنیا کنند.
من به شخصه یاد گرفتم باید به نوجوانها توجه داشت. آنها نسبتاً غیرقابل مدیریت هستند اما باید مدیریتشان کرد. کم کم یاد میگیرید که به آنها اجازه دهید کار مورد علاقهشان را انجام دهند مگر اینکه این کار خطرناک یا خیلی جدی و مهم باشد. در این مرحله خودتان وارد عمل میشوید و در صورت بروز مشکل باید بلافاصله دست به کار شوید.
این سبک مدیریت واقعاً خوب است اما تنها سبک مدیریت نیست.
اشتباهات مرتکب شده در مسیر رشد گوگل
من این شانس را داشتم که با لری پیج و سرگی برین کار کنم که هر دو جزء بهترین دوستان و همکاران من بودند. لری، سرگی و من همیشه سر انتخاب غذا با هم اختلاف داشتیم. من صادقانه مخالفت میکردم اما هرگز نسبت به تعهد آنها به گوگل و نیتشان دچار تردید نشدم.
اگر هر دوی آنها درباره موضوعی با هم اتفاق نظر داشتند، معمولاً من هم موافقت میکردم. اگر آنها با هم مخالف بودند از آنها میخواستم با هم صحبت کنیم تا به نتیجه برسیم. معمولاً ایدههای آنها از ایدههای من بهتر بود.
وقتی تازه در گوگل شروع به کار کرده بودم، هیچ ایدهای درباره میزان رشد این شرکت و پتانسیلهای آن نداشتم. حتی اگر به من میگفتند که گوگل روزی چقدر بزرگ میشود، شک میکردم. به هر حال من در این مسیر اشتباهات زیادی را مرتکب شدم.
به نظرم بزرگترین اشتباهی که به عنوان مدیرعامل مرتکب شدم مربوط به شبکههای اجتماعی بود. گوگل خیلی زود وارد عرصه شبکههای اجتماعی شد اما این طرح را به خوبی اجرا نکرد. زمانبندی ورود به چنین بازاری اهمیت زیادی دارد. حتی چند ماه جلوتر بودن میتواند تأثیر چشمگیری در موفقیت یک محصول ایجاد کند.
نحوه برخورد با انتقادات
در حال حاضر خیلی مراقب صحبت کردنم هستم چون ما جزء افرادی هستیم که تک تک کارهایمان مورد انتقاد قرار میگیرد.
من قبل از فعالیت در گوگل هیچ وقت تجربه چنین انتقاداتی را نداشتم. به نظرم یکی از دلایل این انتقادات این است که دنیای شبکههای مجازی و رسانهها تغییر کردهاند و حالا قدرت و نفوذ از همیشه مهم تر است.
به عنوان یک چهره عمومی کم کم یاد میگیرید که به این انتقادات اهمیت ندهید. کم کم یاد میگیرید که مردم شایعات غلط را خیلی زود فراموش میکنند. امروزه بازه توجه جامعه بسیار کوتاه است.
به نظرم این انتقادات ریشه در موفقیتها و حسادت دیگران دارند. واقعیت این است که این انتقادات هم جزئی از زندگی هستند. به همین دلیل به دیگران میگویم “به این شرایط عادت کنید، من بهش عادت کردم.”